جدول جو
جدول جو

معنی روزگار گرفتن - جستجوی لغت در جدول جو

روزگار گرفتن
(کَ دَ)
زمان بردن. طول کشیدن. وقت گرفتن: از چاشتگاه تا نماز پیشین روزگار گرفت تا همگان بگذشتند. (تاریخ بیهقی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از روزگار یافتن
تصویر روزگار یافتن
کنایه از فرصت پیدا یافتن
فرهنگ فارسی عمید
(کَ دَ)
عمر دراز یافتن:
مخالفان را یک روز روزگار مده
که اژدها شود ار روزگار یابد مار.
مسعود رازی.
وی را... نظیر نبود... روزگار یافت و در کارها نیکو تأمل کرد. (تاریخ بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(زَ دَ)
زمان گذشتن. وقت گذشتن: اندر آمدن و شدن ما بیست وهشت ماه روزگار گذشته بود. (مجمل التواریخ و القصص)
لغت نامه دهخدا
(شُ دَ)
دگرگون شدن روزگار:
و گر گشت خواهد همی روزگار
چه نیکوتر از مرگ در کارزار.
؟
لغت نامه دهخدا
تصویری از روزگار رفته
تصویر روزگار رفته
بی دولت بی اقبال، آنکه عمرش بیهوده سپری شده جمع روزگار رفتگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روزگار یافتن
تصویر روزگار یافتن
((~. تَ))
مهلت یافتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از روزگار رفته
تصویر روزگار رفته
((~. رَ تِ))
بخت برگشته، بی اقبال، کسی که عمرش بیهوده سپری شده
فرهنگ فارسی معین